دل میکنمت فدا و جان هم


از تست اگر چه این و آن هم

دل را بر تو چه قدر باشد


یا جان کسی و یا جهان هم

بر روی زمین ندیده چشمی


ماهی چو زتو بر آسمان هم

در ملک و ملک نظیر تو نیست


در هشت بهشت جاودان هم

جائی که نهی تو پای آنجا


ما سر بنهیم و قدسیان هم

مهمان شوی ار شبی مارا تو


دل پیش کشم ترا و جان هم

تا بر سر خوان بجز تو نبود


مهمان باشی و میزبان هم

گم گشتهٔ وادی غمت را


بی نام بمان و بی نشان هم

فیض از تو و جان و دل هم از تو


این باد فنای تو و آن هم